پلاک 14
پلاک 14
دستنوشته ها ی یک خبرنگار

 

یک شب درکرج بمانیدمیگویندعارفی در مسیرسفر خود وارد شهری شد وقتی بطرف میدان شهر حرکت میکرد به همراهان خود گفت : زود باید ازاین شهر خارج شویم .
آنها تعجب کردند و علتش را جویا شدند‌ عارف پاسخ داد: فساد این شهر را فراگرفته زود باید ازاینجا بیرون برویم چون اینجا بزودی طعمه غضب الهی خواهد شد.بااین حرف ترس به جان همسفرانش افتاد وبعد از خرید مایحتاج سفر گامهایشان را بلندترکردند تا به خواست عارف ازشهر بیرون بروند.اما یکی از اهالی شهر که شاهد این ماجرا بود رو به عارف کردوبه او سلام دادو گفت :اگر امکان دارد امشب را میهمان من باشید .
عارف که به گفته خود ایمان داشت سعی کرد این درخواست را رد کند اما کلام این مرد برنده تر از عارف بود و حرفش پیش رفت و به ناچار شب را میهمان این مرد شد اما همراهانش ترجیح دادند بیرون شهر شب خود را سپری کنند.
شب هنگام عارف ازخواب بیدار شد تا نمازشب بخواند ولی وقتی بیدار شددید صاحب خانه زودتر از او نافله خوان شب شده است .قدم قدم به سمت حیاط حرکت کرد تا وضو بگیرد .
سربه زیر به سمت حوض وسط حیاط رفت با بسم الله گفتن شروع به شستن دستهایش کرد ومشتی آب برداشت تا صورتش را از غبار خواب پاک کند اما وقتی همزمان آب را به صورتش میریخت صورتش را بالاگرفت و خشکش زد...
آنچه را که میدید باور نداشت گویا از آسمان به سمت تعداد زیادی از خانه های این شهر گناه آلود ستونی از نور بوجود آمده بود انگاراین ستونها شهر را نگه میداشت ...
باتعجب وضویش را کامل کردو به سراغ صاحب خانه رفت و پرسید این ستونهای نور چیست که درشهر شماست ؟
صاحب خانه که سربه زیر بود آرام سرش را بالا گرفت و درحالیکه اشک ازگوشه چشمش سرازیرمیشد لبخندی زد وگفت: صاحبان این خانه ها نافله شب میخوانند.
صبح بدون اینکه درشهر اتفاقی بیفتد میهمان از میزبان خداحافظی کردو حلالیت طلبید و به سمت همسفرانش حرکت کردوقتی همسفران حال این عارف را دیدند نگرانش شدند و ازاوپرسیدند :چرا پس اتفاقی نیفتاد و این شهرگناه آلود مورد خشم خدا واقع نشد؟
عارف خجالت زده سربه زیرانداخت و گفت :من فقط روزهای این شهر را دیده بودم وازشبهای آن بی خبربودم ....
این حکایت را بخاطراین گفتم که چند روز پیش دو میهمان محترم از مشهد برایم آمده بودازتهران تا کرج که می آمدیم صحبت از وضعیت تهران وکرج شدو ایشان از فساد وگسترش آن در این شهرها سخن گفتند.حرفهای من برای ارایه تصویر درست از کرج چندان فایده نداشت وایشان به اخباری که دردست داشتند تکیه کرده و براین باور بودند که به نوعی امنیت خانه و خانواده دراین شهر به خطر افتاده است .
دلم میخواست ماجرای بالا را برای ایشان تعریف کنم و ازایشان بخواهم فقط روزهای این شهر را نبیند و شبهایش را هم درک کند.
 
خواستم بگویم یک شب چهارشنبه کنار جاده خروجی کرج به شهریار بنشینید و ببینید چه خیل مشتاقی هزاران شب است که به شوق دیدار دلبرشان عازم قبله دلها جمکرانند و باوجود گذشت سالها هنوز ناامید از دیدار نیستند.
خواستم ازوضعیت زندانها و زندانیهای تحمیلی به این شهر بگویم که ازشرق و غرب ایران به کرج منتقل میشوند و ما بدون کمترین ناراحتی ازخود و خانواده هایشان که به این شهر کوچ میکنند تاکنار زندانیشان سکونت کنندمیزبانی میکنیم و سالهاست زبان به گلایه بازنکرده ایم.
خواستم بگویم خیلی از بزرگانی که شما میشناسید هرماه به شوق دیدار مشتاقان واقعی دیدار امام زمانشان به این شهر و حاشیه های آن میایند تا دیده هایشان را به دیدار ایشان تازه کنند.
خواستم بگویم... اما میهمان برایم محترم بود و ترسیدم حرمت میهمان و میزبان شکسته شود برای همین نتوانستم بیشتر از آن برای ایشان توضیح دهم برای همین باتغییرصحبت به سراغ مطالب دیگری رفتیم .
اما واقعیت آن است که باوجود گسترش فساد درچنین شهرهایی ازجمله کرج طی چند سال گذشته این شهر شاهد برکات و رحمات بی دریغ خدای کریم است و مردمش دست لطف خدا را روی سرخود لمس میکنندو قطعا ستونهایی هست که بین این شهر و آسمان که خانه را سرپانگه داشته است و فرزندان بزرگی از این آب و خاک امروز بی نام ونشان گره از کار مسلمین بازمیکنند.
درپست آینده ام نقش مردم کرج درانقلاب امام زمان را به این بهانه بازگوخواهم کرد.
بازتاب این مطلب در سایتهای دیگر:

 


نظرات شما عزیزان:

لیلا خانم
ساعت14:46---26 ارديبهشت 1390
سلام
مطالب تان را خواندم جالب بود جدید ترش کنید.
در پناه حق


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









نوشته شده در تاریخ شنبه 25 اسفند 1389 توسط علی جعفری

برچسب ها: عارف کرج نمازشب زلزله فساد 
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin